#خلاصه_کتاب 13 کاری که افراد هوشمند انجام نمیدهند ! .
✍ اثر #امی_مورین ( روانشناس_نویسنده ) .
راه هایی برای داشتن زندگی موفق .
☑️در قالب 13 نکته :
1. افراد هوشمند ، دلسوزی و افسوس خوردن برای حال خود را کنار میگذارند و همیشه قدر دان داشته هایشان هستند .
2. افراد هوشمند ، قدرت خود را حفظ میکنند و دیگران را میبخشند و اختیار زندگیشان را کاملا دست دیگران نمیدهند .
3. افراد هوشمند ، همیشه اماده پذیرفتن تغییر هستند .
4. تمرکز افراد هوشمند ، تنها روی چیز هایی است که تحت کنترل دارند .
5. افراد هوشمند ، همه را از خود راضی نگه نمیدارند ، گاهی ناخشنودی دیگران انها را قوی تر میکند .
6. افراد هوشمند ، از ریسک های حساب نشده نمیترسند .
7. افراد هوشمند ، با گذشته شما و خودشان کنار می آیند تا قوی تر شوند ، ببخشید و بپذیرید ، راه تغییر و حرکت به جلو را بیابید .
8 . افراد هوشمند ، انضباط نفس دارند و هرگز یک اشتباه را دوبار تکرار نمیکنند .
9. افراد هوشمند ، به جای حسادت به دیگران به دنبال همکاری با انها هستند .
10 . افراد هوشمند ، به راحتی پا پس نمیکشند و نسبت به خود و یکدیگر حس همدردی دارند و تسلیم نمیشوند .
11 . افراد هوشمند ، با تنهایی و ژرف اندیشی مشکلی ندارند و حتی از ان برای انعطاف پذیری بیشتر هم استفاده میکنند .
12. افراد هوشمند ، بیشتر شخصیتی بخشنده دارند تا گیرنده .
13 . افراد هوشمند ، باور دارند موفقیت و خوشبختی در یک شب بدست نمیاید . پیشرفت همیشه قابل روءیت نیست و گاها پنهان است . ما نتیجه فوری در موفقیت نداریم و باید صبور باشیم .
✍عرفان خلیلی مقدم
According to #Erfan_Khalili_Moghaddam, a psychology student.
Tonight (3 january 2021)
On Instagram (official page of the Iranian Psychological Association IPA) online and live conversation between Dr. Behrouz Dolatshahi and Dr. Hamidpour Sharifi, two members of the Iranian Psychological Association, about the current state of mind of the Iranian people and the psychological situation in Iran, was formed and statistical data and tips A new statement was made about psychology in Iran, which is as follows:
۱. Thirty-five cases involve people between the ages of 19 and 65 with psychological problems.
۲. 50 cases of general practitioners causing mental health problems.
3. Iran won the second world title in the field of mixed mental problems.
4. Improving the situation of clinical psychologists compared to the past and reducing the sabotage of psychiatrists in the community. ✅
5 800,000 people in Iran suffer from severe psychological disorders and are in the stage of #psychosis.
Psychosis: Delay in treatment and increase in injuries is severe in the individual.
6 More than ever, groups in the lower strata of society suffer from psychological problems and are harmed. ♂
7. 56 people from different walks of life are not hospitalized due to lack of money and refuse treatment.
But #part 2⃣ conversation
# Goals_of_Iran_Psychology_Association in the future .
1 Creating the views of the people and creating culture in Iran, despite all the persecution of the right to psychology, given the breadth and greatness of psychology.
For example) to say psychologist, say: psychotherapy, disorder, psychiatrist. Psychological
۲. Creating specialized psychological insurance
via:
1 Empower people and help psychologists
۲. Insurance psychological services created in different insurances.
The #final part of the conversation is as follows:
According to the Iranian Psychological Association (ipa), the government has promised to act and improve the situation since 933, but no action has been taken, even if it is a small step, and unfortunately today the situation is the same.
The professors of the Iranian Psychological Association say that since the day ipa was created, it has not reached its goal and has not been protected and has not received the result it should have received. And uncleThe Welfare Organization of Iran is moving forward.
Nevertheless, I hope that the mental condition of the people, psychologists and the Iranian Psychological Association will improve.
Source:
#ipa
✍Erfan Khalili Moghaddam
به گزارش #عرفان_خلیلی_مقدم دانشجوی روانشناسی .
امشب (13 دی 1399 )
در اینستاگرام ( صفحه رسمی انجمن روانشناسی ایران IPA ) گفتگویی آنلاین و زنده بین دکتر بهروز دولتشاهی و دکتر حمید پور شریفی دو عضو انجمن روانشناسی ایران ، در مورد وضعیت کنونی روان مردم ایران و اوضاع روانشناسی در ایران ، شکل گرفت و داده های آماری و نکاتی جدیدی در مورد روانشناسی در ایران بیان شد که به شرح ذیل میباشد : .
۱ . ۳۵ درصد ، افراد ۱۹ تا ۶۵ سال به مشکلات روانی و روانشناختی درگیر هستند .
۲. ۵۰ درصد افرادی که به پزشک های عمومی مراجعه میکنند مشکلات روانشناختی دارند .
۳. ایران عنوان رتبه دوم جهان را در زمینه مشکلات روانی مخرب کسب کرد .
۴. بهبود اوضاع روانشناسان بالینی نسبت به گذشته و کم کردن خراب کاری های روانپزشک ها در جامعه . ✅
۵. 800000 نفر در ایران مبتلا به اختلالات شدید روانشناختی هستند و در مرحله #سایکوز قرار دارند .
سایکوز : تاخیر در درمان و بالا رفتن اسیب ها ، بطور #شدید در فرد است .
۶. امروزه بیش از هر زمانی گروه های قشر پایین جامعه دچار مشکلات روانشناختی میشوند و صدمه بیشتری میخورند . ♂
۷. ۵۶ درصد مردم قشر های مختلف به خاطر نداشتن پول در بیمارستان ها بستری نمیشوند و از درمان منصرف میشوند .
اما #بخش 2⃣ گفتگو
#اهداف_انجمن_روانشناسی_ایران در آینده .
۱. درست کردن دیدگاه مردم و فرهنگ سازی در ایران ، آن هم با وجود این همه جفایی که در حق روانشناسی شده ، با توجه به گستردگی و بزرگی روانشناسی .
بطور مثال ) تا میگوییم روانشناس ، میگویند : روان درمانی ، اختلال ، روانپزشک . روانی .
۲. ایجاد بیمه تخصصی روانشناسی
از طریق :
۱. توانمند کردن افراد و کمک روانشناس ها
۲. ایجاد بیمه خدمات روانشناسی در بیمه های مختلف .
قسمت #پایانی گفتگو به شرح زیر میباشد :
به گفته انجمن روانشناسی ایران ( ipa ) ، دولت از سال ۹۳ وعده عمل و بهبود شرایط را داده است اما هیچ عملی صورت نپذیرفته است ، حتی به اندازه یک قدم کوچک و متاسفانه امروز هم شرایط به همین روال پیش میرود .
اساتید انجمن روانشناسی ایران میگویند ، از روزی که ipa بوجود آمده است به اهدافش نرسیده و حمایت نشده و نتیجه ای که باید بگیرند را نگرفته اند .
البته این نکته هم وجود دارد که جدیدا بیمه تکمیلی ، کار بیمه روانی را دارد جلو میبرد با توجه به پیگیری ها و اقدامات سازمان بهزیستی ایران .
با این وجود باید امیدوار به بهبود شرایط اوضاع روانی مردم ، روانشناسان و انجمن روانشناسی ایران باشیم .
منبع :
#انجمن_روانشناسی_ایران #ipa
✍ عرفان خلیلی مقدم
کایزن
(به ژاپنی: 改善)، به معنای بهبود یا تغییر دائم برای رسیدن به نتیجهای بهتر است و به فلسفهای اشاره دارد که در آن تمرکز بر روی بهبود مستمر فرایند تولید، مهندسی یا مدیریت کسب و کار است. کایزن در مقولههای سلامت، رواندرمانی، و مربیگری زندگی، امور دولتی، بانکداری و دیگر صنایع بکارگیری شدهاست. هنگام بکاریگیری در امور اقتصادی و فضای کاری، کایزن به فعالیتهایی اشاره دارد که همهٔ عملکردها را بهطور مستمر بهبود میبخشد و همهٔ کارمندان از جمله مدیر عامل اجرایی تا کارگران خط مونتاژ را شامل میشود. کایزن در فرایندهای خرید و لجستیک، که محدوده سازمانی را به زنجیره تامین میرساند، نیز به کار گرفته میشود. کایزن با بهبود فعالیتها و فرایندهای استاندارد تلاش میکند اتلاف را از بین ببرد (تولید ناب). کایزن نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم در چندین کسب و کار ژاپنی به کار گرفته شد و بخشی از آن از کسب و کار و مدیریت کیفیت آموزشدهندگان آمریکایی که از ژاپن بازدید میکردند تأثیر پذیرفت و از آن زمان به بعد در کل جهان گسترش یافت و هماکنون در بسیاری از زمینهها به غیر از اقتصاد و تولید به کار گرفته میشود.
تاریخچه :
پس از جنگ جهانی دوم ، برای کمک به بازگرداندن ژاپن ، نیروهای اشغالگر آمریکایی متخصصان آمریکایی را برای کمک به بازسازی صنعت ژاپن آوردند در حالی که بخش ارتباطات کشوری (به انگلیسی: The Civil Communications Section) یک برنامه آموزش مدیریت را تدوین کرد که روش های کنترل آماری را به عنوان بخشی از مطالب کلی آموزش می داد. این دوره توسط هومر ساراسون (به انگلیسی: Homer Sarasohn) وچار پروتزمن (به انگلیسی: Charles Protzman) در سالهای 50-1949 تدوین و تدریس شد. ساراسون،دبلیو ادواردز دمینگ را برای آموزش بیشتر در مورد روشهای آماری توصیه کرد.
گروه بخش اقتصادی و علمی (به انگلیسی: The Economic and Scientific Section)همچنین وظیفه بهبود مهارتهای مدیریتی ژاپن را بر عهده داشت و ادگار مک ووی (به انگلیسی: Edgar McVoy) در آوردن لاول ملن (به انگلیسی: Lowell Mellen) به ژاپن برای راهاندازی صحیح برنامه های آموزش در داخل صنعت (به انگلیسی: Training Within Industry) در سال 1951 نقش مهمی داشت. قبل از ورود ملن در سال 1951 ، گروه ESS یک فیلم آموزشی برای معرفی سه برنامه TWI "J" (دستورالعمل شغلی ، روش های شغلی و روابط شغلی) داشت --- این فیلم با عنوان پیشرفت در 4 مرحله (به انگلیسی: Improvement in 4 Steps) کایزن انو یون دانکای (به انگلیسی: Kaizen eno Yon Dankai) بنابراین معرفی اصلی "کایزن" به ژاپن. امپراطور ژاپن برای پیشگامی، معرفی و اجرای کایزن در ژاپن ،در سال 1960 مدال افتخار گنجینه مقدس (به انگلیسی: Order of the Sacred Treasure) را به دکتر دمینگ اعطا کرد. در نتیجه، اتحادیه علوم و مهندسی ژاپنی (به انگلیسی: The Union of Japanese Science and Engineering) جایزه دمینگ (به انگلیسی: Deming prize) سالانه را برای دستیابی به کیفیت و قابلیت اطمینان محصولات، راهاندازی کرد. در اکتبر 1989 ، به خاطر اقدامات استثنایی در مدیریت کنترل کیفیت ، جایزه دمینگ به شرکت برق و نور فلوریدا (به انگلیسی: Florida Power & Light Co) (FPL) واگذار شد. این اولین شرکت خارج از ژاپن بود که برنده جایزه دمینگ شد. به خاطر اقدامات استثنایی در مدیریت کنترل کیفیت و کیفیت, جایزه دمینگ به شرکت برق و نور فلوریدا واگذار شد. این اولین شرکت خارج از ژاپن بود که برنده جایزه دمینگ شد.
#بخش_اول
منبع : ویکی پدیا .
خدا
چیست؟
کیست؟
کجاست؟
خدا در دستیست که به یاری میگیری
درقلبیست که شاد میکنی
درلبخندیست که به لب مینشانی
خدا درعطر خوش نانیست که به دیگری میدهی
درجشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی
آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی
خدا، در تو، با تو، و برای توست.
#سهراب_سپهری
خداست کیست ؟
کسی که ما را آفریده ما را دوست دارد و خوبی های زیادی کرده . چون خدا دوره دیده نمیشود و در آسمون است خدا و نامرئی خدا حواسش به کل جهان هست .
شیطان : دشمن خداست دشمن آدمهاست گول میزنه فرشته بوده و از بهشت بیرون انداختند شیطان را چون به حرف خدا گوش نکرده خدا حس عالی میده و شیطان حس بد .
خوبی : مثل پول دادن خوشحال کردن قرانخوندن دعا کردند حس خوبی هم داره
بدی : مثل دعوا کردن باعث شدی نشدن که دل کسی بشکنه ناراحتی ایجاد کردن وسیله کسی را خراب کردن ضرر زدن ی دروغ
محرم : غم به خاطر امامها حال بدی داره دلم میسوزه محرم چند روزه بهش احترام باید بزاریم
عید : همه یه روزی عید باشه خوشیه شیرینی میدهد عیدی میدن اگه دلت برای کسی تنگ باشه میتونی ببینیش ای همیشه ای باشه همیشه عید باشه اما محرم هم باشه
کرونا
نکات مثبت : تمیز تر شدن _پاکیزگی بیشتر _ وقت بیشتری رو در کنار خانواده داشتن .
بدی ها : وسواس _ مصرف بالای آب - دعوا اختلافات خانوادگی
زیبایی : خصوصیات طبیعت انسان و چیزهای قشنگ که برای همه چی میتونه باشه زیبایی در درون و ظاهر یک انسان وجود دارد
زشتی : مثلِ فحش دادن و لباسهایی که به ما نمیاد . اخلاق بد
خوبی : اخلاق . خصوصیات. اونایی که واکسن کرونا را کشف کردند . خوندادن . پول . خوبی حال خوب دارد خوشحالی دارد
بدی : امر بد و عامدانه مثل تحقیر کردن آبروی کسی را بردن ظلم کردن دروغ گفتن خشم عصبانیت ناراحتی پشیمانی میاره
عید : یعنی سال نو یعنی پایان سال قبلی به عید بیشتر علاقه دارند چون شادی و خوشی است کنار هم بودن دید و بازدید خاطرههای خوب حال ارزشمند
محرم : ماه عزاداری برای امام حسین شهید شده و برای ما جان داده و برای قرآن جان داده امام حسین انسان درستی و در مقابل ظلم ایستاده
امام ها از همه انسان ها بهترند و ماها نمیتونم مثل اونا باشیم چون سخته ازخودگذشتگی کردند محرم غم و ناراحتی با خودش میاره بیشتر دوست دارم عید باشه اما محرم هم به خاطر معصومین باشد.
Positive psychology advances, with growing pains
Applications of positive psychology are moving ahead fast and furiously, but some question whether the interventions are outpacing the science.
By Beth Azar
April 2011, Vol 42, No. 4
If you measure a field’s success by the media attention it attracts and the number of people it influences, positive psychology is a sensation.
Positive psychology — a term coined in 1998 by former APA President Martin E.P. Seligman, PhD, and Claremont Graduate University psychology professor Mihaly Csikszentmihalyi, PhD — has been the darling of the popular press, making the cover of Time (Jan. 17, 2005), and featured in The Washington Post (2002), the London Sunday Times Magazine (2005), The New York Times Magazine (2006), U.S. News & World Report (2009), and even a six-part BBC series (2006). It’s spawned dozens of books geared toward both a scientific and popular audience, including Seligman’s latest on the virtues of positive psychology: Flourish: A Visionary New Understanding of Happiness and Well-Being,” published by Simon & Schuster this month.
The goal, according to Seligman and Csikszentmihalyi, was to create a field focused on human well-being and the conditions, strengths and virtues that allow people to thrive. Although some researchers, including Csikszentmihalyi, had already studied happiness, optimism and flow, psychology was disproportionately focused on treating mental illness rather than promoting mental health, they say.
In just a few years, positive psychology has changed that, with almost 1,000 articles related to the field published in peer-reviewed journals between 2000 and 2010 on topics that include well-being, pride, forgiveness, happiness, mindfulness and psychological strength — and how these attributes are related to both mental and physical health.
It’s been extremely good for psychology,” says University of Virginia psychologist Jonathan Haidt, PhD. It balanced out our research portfolio. And with the science in place, interventions are coming along rapidly. I’ve never seen a field change so fast.”
Positive psychology is finding its way into therapy, schools, businesses and even the U.S. Army, which in 2008 began using the tenets of the field as the foundation for its Comprehensive Soldier Fitness Program.
The fast pace from research to application never could have happened without a big, well-publicized push by the field’s founders, says positive psychology trailblazer Barbara Fredrickson, PhD, of the University of North Carolina, Chapel Hill, who started studying positive emotion several years before the field was launched. Before positive psychology took root, she would have considered it a great success to have her work land on the syllabus of a psychology course. Now she sees her work put into large-scale practice.
Moving too fast?
But not everyone is positive about this branch of psychology. Critics aren’t convinced that the research findings are strong enough to move so swiftly toward applications. Some disapprove of the field’s public interpretations, which they say have allowed overblown conclusions about the power of the positive, including the perception that people can stave off illness with more optimism.
According to critics, leaders in the field imply in their writings and public presentations that positive psychology can provide a psychological inoculation to protect from later adversity. That seems far-fetched” based on what vocal critic University of Pennsylvania health psychologist James Coyne, PhD, has read in the literature.
Coyne believes the field’s translation to practical applications has moved faster than the science and has been swept up by popular culture, self-help gurus and life coaches. He points to companies, including FedEx, Adobe and IBM, that are hiring happiness coaches” to work with employees, schools that are embedding positive psychology in their curriculum and the Army, which is hoping to reach all its 1.1 million soldiers with its resiliency training. And he bristles at the b
ooks coming out of the field with titles, such as The How of Happiness.”
There are certainly instances of people overselling the claims of positive psychology, what University of Utah health psychologist Lisa G. Aspinwall, PhD, calls saccharine terrorism.” Aspinwall is a lead author of a special issue of Annals of Behavioral Medicine (Vol. 39, No. 1) that explored the link between positive psychology and health. And although best-selling authors such as minister Norman Vincent Peale of The Power of Positive Thinking” fame and television producer Rhonda Byrne, who wrote The Secret,” preach mindless versions of positive thinking, they don’t represent positive psychology research.
Books like that are incredibly dangerous,” says Aspinwall. But we can’t control what people will do with the research once it exists.”
In fact, argues Seligman, leaders in the field have been quite cautious with their claims. He adds that most of the programs applying positive psychology are based on solid research. The school programs, for example, emulate a program created and tested by researchers at the Penn Positive Psychology Center, which Seligman directs. Twenty-one replications of the program with children, adolescents and young adults have shown that it reliably prevents depression and anxiety, he says. Many positive psychology life coaches and motivational speakers have graduated from Penn’s Masters in Applied Positive Psychology program, which has trained more than 150 professionals in applying the science of positive psychology in their professional lives.
In addition, the Army’s Comprehensive Soldier Fitness Program was created with the help of a team of prominent positive psychologists and built on decades of research (for a detailed discussion of the Army’s program and how it’s being evaluated, see the January American Psychologist, Vol. 66, No. 1). One component of the program, for example, ties into research by Fredrickson that suggests that people who have at least three positive emotions for every one negative emotion tend to flourish and are more resistant to adversity than people with lower positivity” ratios. Through the program, soldiers learn how to interpret their emotions and increase their positivity ratios.
The problem, says Julie Norem, PhD, professor of psychology at Wellesley College, is that the Army’s program doesn’t take into account individual differences that her own research suggests may make strategies — such as increasing optimism and positive emotions — backfire. While Norem doesn’t deny the many studies suggesting that optimism and positive mood can help some people, her work indicates that being optimistic and positive may not benefit everyone.
She studies people she calls defensive pessimists” who deal with anxiety by thinking about everything that could go wrong. Her studies show that by processing the negative possibilities, defensive pessimists relieve their anxiety and work harder at their task to avoid those pitfalls. Several studies by Norem and others suggest that forcing optimism or a positive mood on an anxious defensive pessimist can actually damage performance on tasks that include math problems, anagrams and playing darts.
Another study, published in Psychological Science in 2009 (Vol. 20, No. 9), showed that if people with low self-esteem repeat a positive statement such as, I’m a lovable person,” they actually feel worse than people with low self-esteem who didn’t repeat the statement. People with high self-esteem feel a little better, but not much.
These kinds of studies emphasize that interventions need to take into account individual differences, says Norem. People who use defensive pessimism are anxious and have developed a good strategy for dealing with that anxiety,” she says. They don’t need to be made into optimists.”
But the dominant message coming out of positive psychology doesn’t readily acknowledge this idea that one size does not fit all, she says. If you’re going to define yourself as a field and then become prescriptive and say this is what people should do to be
happier, you have the responsibility to search out other points of view and consider them,” says Norem. You certainly need to take [those points of view] into consideration when you present your arguments to the public.”
Although many prominent positive psychology researchers agree with Norem that individual differences are important, they also believe that the research to date suggests that most people will benefit from the tenets of positive psychology. Seligman likens the risk of teaching resiliency and well-being to the risk of immunizations. A small group may suffer an allergic reaction, but the vast majority will benefit, he says.
Taking a small risk for a large gain is the definition of public health,” says Brig. Gen. Rhonda Cornum, PhD, MD, the Army’s director of comprehensive soldier fitness. With rates of combat fatigue and suicide at all-time highs, the Army needed to take a proactive approach to help its soldiers become more psychologically resilient rather than follow the traditional model of waiting until they begin to flounder.
If we had waited [for the science to catch up], we’d still be talking and planning,” she says.
Of the 3,100 sergeants who have completed the master resiliency training course, where they learn how to use the resiliency program to train other soldiers, she says, none have said they’ve been harmed and hundreds have said it’s the best training they have had.”
Eventually, the Army will have enough data to tease out whether the intervention is not only working, but whether there are some soldiers who do better than others, and even whether there are some who do worse, says Seligman. The Army is systematically evaluating the program with controlled evaluation of more than 31,000 soldiers.
Coyne and other critics are worried that with programs like the Army’s that offer the message that people only need to be more optimistic to be healthier, wealthier and wiser, people may feel defeated if they can’t turn their lives around. As a health psychologist, Coyne is chiefly concerned about the research claiming that optimism, improving social ties and increasing a person’s sense of meaning and purpose can influence health.
Particularly for cancer, there’s a strong biological component that isn’t movable in that way,” he says. Certainly, in terms of survival rates, he says, there’s no evidence that being more optimistic and positive will help a cancer patient live longer.
Aspinwall agrees that the data on cancer have not been convincing. But most researchers agree that the findings are robust with many studies linking optimism and positive emotion to a lower risk of cardiovascular disease and certain types of infections.
Even for cancer patients, she says, there’s evidence that traits such as optimism and interventions to increase positive emotion can reduce pain and improve quality of life. In his new book, Seligman points to data from the Women’s Health Initiative study (Circulation, Vol. 120, No. 8) of more than 97,000 women that found that pessimism and cynical hostility” were significant predictors of cancer.
I don’t think you can damn all of positive psychology because the studies of cancer haven’t yielded much,” adds University of Michigan health psychologist Christopher Peterson, PhD, who’s working on a large initiative funded by the Robert Wood Johnson Foundation to determine whether there are psychological factors that make people more resilient to illness and disease.
A monolithic message?
Although there may be some very valid and good research coming out of positive psychology, philosophical psychologist Barbara Held, PhD, takes issue with what her read of the literature interprets as a monolithic message” coming from leaders of the positive psychology movement. She’s been a vocal critic of the field and although she’s seen a move among scientists toward more nuanced messages, she still thinks the dominant message is that happiness is good and good for you and if you can’t make yourself happy, then given positive psychology’s readily available techniques, it’s your own fault
. I take issue with it because it blames the victim,” she says.
Positive psychology proponents agree that the field’s success has come with some pitfalls, including the dissemination by the mass media — though, they argue, not by the researchers themselves — of overly simplistic messages like the ones Held criticizes.
University of California, Riverside, psychologist Sonja Lyubormirsky, PhD, for one, welcomes the criticism. She believes it will serve to make the field stronger and she tries to address it in her research by being clear that not every tool will work for everyone. Her work focuses on what makes people happy, and she’s not only developed several tools that she thinks can help, but she’s studied person-activity fit,” focused on the idea that not all happiness-increasing strategies work for everyone and not all work in the same way. For example, one of the tasks that she finds helps people boost their happiness is setting aside time to count their blessings.” Her research shows that some people benefit when they do this once a week but others don’t benefit at all.
And while she gives a lot of credit to positive psychology for her ability to work on happiness despite the sneers of her colleagues, she isn’t sure there’s still a need for a field called positive psychology.
In some ways, the main purpose has been achieved: There are lots of scientists looking at questions about the positive side of life,” she says.
The future of the field hinges on that research, says Fredrickson. That includes training top-notch researchers and it’s why Csikszentmihalyi started the first, and still only, doctoral program in positive developmental and positive organizational psychology at Claremont Graduate University in 2007. He still believes, however, it would benefit both psychology in general and positive psychology in particular for it to become more integrated into psychology as a whole rather than separated out. Peterson likes to think of positive psychology not as a subfield at all, but rather as a perspective that cuts across all branches of psychology.
By keeping ourselves separate, it becomes easy to wallow in self-congratulations and to take our cues from the extreme fringes of positive psychology — the smiley face people,” says Csikszentmihalyi. And that’s exactly who we don’t want to become.”
Beth Azar is a writer in Portland, Ore.
همیشه از کودکی در گوشمان خوانده شد که امید چیز خوبی است. آنطور که به ما گفتهاند، امید داشتن در سختیها و موانع، استقامت و پشتکار ما را افزایش داده و ما را از ناامیدی نجات میدهد. اما در این بوکلایت، برای اولین بار به این نتیجه رسیدهایم که همیشه هم امیدوار بودن چیز خوبی نیست. اگر قرار باشد بر اساس مغز عاطفیمان، پس از هر کنش بهدنبال واکنش باشیم و همواره به روابط بده و بستان عادت کنیم، قطعا رنج بیشتری را تحمل خواهیم کرد!
هرچقدر برای شادی و امید بیشتر دست و پا بزنید کمتر آن را خواهید یافت چون حس کمبود شما هرگز سیراب نخواهد شد. هر چیزی را که بهدست بیاورید مجددا امیدی دیگر در شما جوانه میزند تا خواسته دیگری را محقق کنید. شاید زیستن در زمان حال و به باور نیچه خنثی بودن نسبت به همه چیز بتواند راهکار آسان ناامیدی انسان امروز باشد. وقتی بتوانید هستی را همانگونه که هست بپذیرید و در مقام تسلیم و رضایت باشید، آنوقت نیازی به امید نخواهید داشت. مادامی که از جاری بودن در زمان حال لذت ببرید و مشکلات، رنجها و شادیها را تنها یک تجربه و درس توصیف کنید، امیدهای واهی شما را از پای درنخواهد آورد؛ شاید با این بینش، بتوان به درک جدیدی از زندگی رسید.
یکی از راههایی که می توانید از طریق آن رنج و درد را تا حدود زیادی کاهش دهید مدیتیشن است، فضای آرامی را انتخاب کنید و در آن به تمرین سکوت بپردازید. ممکن است در این حالات افکار ناراحتکننده و خاطرات بد به آگاهی شما بیایند اما بهعنوان یک ناظر تنها به آنها نگاه کنید. روی هر فکر بیش از حد متوقف نشوید و اجازه دهید که به سرعت محو شود. میتوانید به محض اینکه فکری به سراغتان آمد با گفتن کلمه بعدی» آن فکر را دور کنید. به همین ترتیب با ترسها و مسائلی که آزارتان میدهد ارتباط برقرار خواهید کرد. در مدیتیشن متوجه خواهید شد که رنج، تنها زاییده فکر شماست و تنها با تغییر باور میتوانید به آنهمه درد خاتمه دهید.
خاطراتی که با عناوینی مانند "چگونگی خوشبختی" از این میدان خارج می شوند.
مطمئناً مواردی از مردم گران فروشی می کنند که ادعاهای روانشناسی مثبت را تحت عنوان گرایش روانشناسی مثبت ، از جمله روانشناسان بهداشت دانشگاه یوتا ، لیزا جی آسپین وال ، دکترای علمی ، "تروریسم ساکارین" می نامند. Aspinwall نویسنده اصلی مقاله ویژه Annals of پزشکی رفتاری (جلد 39 ، شماره 1) است که ارتباط بین روانشناسی مثبت و سلامتی را بررسی می کند. و اگرچه نویسندگان پرفروش مانند وزیر نورمن وینسنت پیل از شهرت "قدرت تفکر مثبت" و تهیه کننده تلویزیونی Rhonda Byrne ، که "راز" را نوشت ، نسخه های بدون ذهن تفکر مثبت را تبلیغ می کنند ، اما آنها نشان دهنده تحقیقات مثبت روانشناسی نیستند.
آسپینوال می گوید: "کتاب هایی از این دست فوق العاده خطرناک هستند." "اما ما نمی توانیم کنترل کنیم که افراد پس از تحقیق چه کارهایی انجام می دهند."
در حقیقت ، طبق ادعای Selues ، رهبران این حوزه با ادعاهای خود کاملاً محتاطانه عمل کرده اند. وی می افزاید که بیشتر برنامه های روانشناسی مثبت مبتنی بر تحقیقات جامع است. به عنوان مثال ، برنامه های مدرسه از برنامه ای ایجاد شده و آزمایش شده توسط محققان در مرکز روانشناسی مثبت پن ، که سلیگمن آن را هدایت می کند ، تقلید می کنند. وی می گوید بیست و یک تکرار از این برنامه با کودکان ، نوجوانان و جوانان نشان داده است که به طور قابل اعتماد از افسردگی و اضطراب جلوگیری می کند. بسیاری از مربیان زندگی روانشناسی مثبت و سخنرانان انگیزشی از برنامه Penn's Masters in Applied Positive Psychology فارغ التحصیل شده اند که بیش از 150 متخصص را در زمینه استفاده از علم روانشناسی مثبت در زندگی حرفه ای خود آموزش داده است.
علاوه بر این ، برنامه جامع تناسب اندام سرباز ارتش با کمک تیمی از روانشناسان برجسته مثبت ایجاد شده و براساس چندین دهه تحقیق ساخته شده است (برای بحث مفصلی درباره برنامه ارتش و نحوه ارزیابی آن ، مراجعه کنید به روانشناس ژانویه آمریکایی ، جلد 1) 66 ، شماره 1). به عنوان مثال ، یکی از م componentلفه های این برنامه ، مربوط به تحقیقاتی است که توسط فردریکسون انجام شده و نشان می دهد افرادی که کرایه اجاره دارندسه احساس مثبت برای هر یک از احساسات منفی نسبت به افرادی که نسبت "مثبت" کمتری دارند ، شکوفا می شوند و در برابر مشکلات مقاومت بیشتری دارند. از طریق این برنامه ، سربازان می آموزند که چگونه احساسات خود را تفسیر کرده و نسبت مثبت خود را افزایش دهند.
جولی نورم ، PhD ، استاد روانشناسی در کالج Wellesley ، می گوید این مشکل این است که در برنامه ارتش تفاوت های فردی که تحقیقات خودش نشان می دهد ممکن است استراتژی هایی ایجاد کند - مانند افزایش خوش بینی و احساسات مثبت - را نتیجه نمی دهد. در حالی که نورم مطالعات زیادی را که نشان می دهد خوش بینی و خلق و خوی مثبت می تواند به برخی افراد کمک کند ، انکار نمی کند ، اما کار او نشان می دهد که خوش بین بودن و مثبت بودن ممکن است به نفع همه نباشد.
او افرادی را مطالعه می کند که او آنها را "بدبینان دفاعی" می نامد که با فکر کردن در مورد همه چیزهایی که ممکن است اشتباه پیش بیایند ، با اضطراب کنار می آیند. مطالعات او نشان می دهد که با پردازش احتمالات منفی ، بدبین های دفاعی اضطراب آنها را برطرف می کنند و بیشتر در انجام وظیفه خود تلاش می کنند تا از این مشکلات جلوگیری کنند. چندین مطالعه توسط Norem و دیگران نشان می دهد که مجبور کردن خوش بینی یا خلق و خوی مثبت به یک فرد بدبین دفاعی مضطرب می تواند در عملکردهایی که شامل مشکلات ریاضی ، اناگرام و بازی دارت است ، آسیب ببیند.
مطالعه دیگری که در روانشناسی در سال 2009 منتشر شد (جلد 20 ، شماره 9) ، نشان داد که اگر افرادی که دارای اعتماد به نفس پایین هستند جمله مثالی مانند "من یک فرد دوست داشتنی هستم" را تکرار می کنند ، آنها در واقع احساس بدتری نسبت به مردم دارند با عزت نفس پایین که جمله را تکرار نکرد. افرادی که از عزت نفس بالایی برخوردارند کمی بهتر می شوند ، اما نه خیلی.
نورم می گوید ، این نوع مطالعات تأکید می کنند که مداخلات باید تفاوت های فردی را در نظر بگیرند. وی می گوید: "افرادی که از بدبینی دفاعی استفاده می کنند مضطرب هستند و استراتژی خوبی برای مقابله با این اضطراب ایجاد کرده اند." "نیازی به خوش بینی نیست."
وی می گوید ، اما پیام غالب که از روانشناسی مثبت ناشی می شود ، به راحتی این ایده را تأیید نمی کند که یک اندازه برای همه مناسب نیست. "اگر شما می رویدخود را به عنوان یک زمینه تعریف کنید و سپس تجویز شوید و بگویید این همان کاری است که مردم باید انجام دهند
خوشحالتر ، شما وظیفه دارید سایر دیدگاه ها را جستجو کرده و آنها را در نظر بگیرید. " "مطمئناً باید هنگام ارائه استدلال های خود به مردم ، این [دیدگاه ها] را مورد توجه قرار دهید."
اگرچه بسیاری از محققان برجسته روانشناسی مثبت با نورم موافق هستند که تفاوتهای فردی مهم هستند ، اما آنها همچنین معتقدند که تحقیقات تاکنون نشان می دهد که بیشتر افراد از اصول روانشناسی مثبت بهره مند خواهند شد. سلیگمن خطر آموزش تاب آوری و بهزیستی را به خطر ایمن سازی تشبیه می کند. وی می گوید: گروه کوچکی ممکن است دچار واکنش آلرژیک شوند ، اما اکثریت قریب به اتفاق از این مزایا بهره مند می شوند.
بریگ می گوید ، خطر کمی برای یک سود بزرگ تعریف "سلامت عمومی" است. ژنرال Rhonda Cornum ، PhD ، MD ، مدیر آمادگی جسمانی سرباز ارتش. ارتش با داشتن نرخ خستگی رزمی و خودکشی در بالاترین حد خود ، باید رویکردی پیشگیرانه داشته باشد تا به سربازان خود کمک کند تا مقاومت روانشناختی بیشتری داشته باشند تا اینکه از الگوی منتظر انتظار تا شروع حرکت دست و پا بزنند.
او می گوید: "اگر ما منتظر می ماندیم [تا علم عقب بیفتد] ، ما هنوز در حال صحبت و برنامه ریزی بودیم."
وی می گوید ، از 3100 گروهبان که دوره آموزش تاب آوری استاد را گذرانده اند ، جایی که آنها می آموزند چگونه از برنامه تاب آوری برای آموزش سربازان دیگر استفاده کنند ، "هیچ کس نگفته است که صدمه ای دیده اند و صدها نفر گفته اند این بهترین آموزشی است که آنها دیده اند . "
سرانجام ، سلیگمن می گوید ، ارتش داده های کافی برای فهمیدن اینکه آیا مداخله نه تنها م workingثر است ، بلکه آیا برخی از سربازان هستند که بهتر از دیگران عمل می کنند یا حتی برخی از آنها که عملکرد بدتری دارند ، خواهد داشت. ارتش با ارزیابی کنترل شده بیش از 31000 سرباز ، این برنامه را به طور سیستماتیک ارزیابی می کند.
کوین و دیگر منتقدان نگرانند که با برنامه هایی مانند ارتش که این پیام را ارائه می دهد که مردم فقط برای داشتن سلامتی ، ثروتمندتر و باهوش تر باید خوش بین باشند ، اگر نتوانند زندگی خود را برگردانند ، ممکن است احساس شکست کنند. به عنوان aheaروانشناس ، کوین عمدتاً نگران این تحقیق است که ادعا می کند خوش بینی ، بهبود روابط اجتماعی و افزایش حس معنا و هدف فرد می تواند بر سلامتی تأثیر بگذارد.
وی می گوید: "به ویژه برای سرطان ، یک م biologicalلفه بیولوژیکی قوی وجود دارد که از این طریق قابل حرکت نیست." او می گوید ، مطمئناً از نظر میزان بقا ، هیچ مدرکی وجود ندارد که خوش بینی و مثبت بینی به بیمار سرطانی کمک کند تا عمر طولانی تری داشته باشد.
آسپین وال موافق است که داده های مربوط به سرطان قانع کننده نیستند. اما اکثر محققان موافقت می کنند که این یافته ها با بسیاری از مطالعات که بین خوش بینی و احساس مثبت به خطر کمتری در بیماری های قلبی عروقی و انواع خاصی از عفونت ها پیوند دارند ، قوی است.
وی گفت ، حتی برای بیماران سرطانی شواهدی وجود دارد که ویژگی هایی مانند خوش بینی و مداخلات برای افزایش احساسات مثبت می تواند باعث کاهش درد و بهبود کیفیت زندگی شود. سلیگمن در کتاب جدید خود به داده های حاصل از مطالعه ابتکار بهداشت ن (تیراژ ، جلد 120 ، شماره 8) بیش از 97000 زن اشاره کرد که دریافتند بدبینی و "خصومت بدبینانه" پیش بینی کننده های قابل توجهی برای سرطان است.
کریستوفر پیترسون ، روانشناس بهداشت دانشگاه میشیگان ، PhD ، که در حال کار بر روی یک ابتکار بزرگ است که توسط بنیاد رابرت وود وود جانسون برای تعیین اینکه آیا وجود دارد ، فکر نمی کنم شما بتوانید همه روانشناسی مثبت را لعنت کنید. عوامل روانشناختی که باعث مقاومت بیشتر مردم در برابر بیماری و بیماری می شود.
یک پیام یکپارچه؟
اگرچه ممکن است تحقیقات بسیار معتبری و خوبی در مورد روانشناسی مثبت انجام شده باشد ، اما روانشناس فلسفی ، باربارا هلد ، دکترای فلسفه ، با آنچه او از ادبیات تفسیر می کند به عنوان "یک پیام یکپارچه" از رهبران جنبش روانشناسی مثبت ، مقابله می کند. او یک منتقد جدی در این زمینه بوده است و اگرچه در بین دانشمندان به سمت پیام های ظریف تر حرکت کرده است ، اما هنوز هم فکر می کند پیام غالب این است که خوشبختی برای شما خوب و خوب است و اگر نمی توانید خودتان را بسازیدppy ، سپس با توجه به تکنیک های روانشناسی مثبت روان ، این خود شما هستید
وی می گوید: "من با این مسئله روبرو می شوم زیرا مقصر را مقصر می داند."
طرفداران روانشناسی مثبت موافقند که موفقیت این رشته با مشکلات مختلفی همراه است ، از جمله انتشار رسانه های جمعی - هر چند ، آنها استدلال می کنند ، نه توسط خود محققان - پیام های بیش از حد ساده مانند پیام هایی که هلد انتقاد می کند.
دانشگاه کالیفرنیا ، ریورساید ، روانشناس سونجا لیوبورمیرسکی ، دکترای دکتر ، از این انتقادات استقبال می کند. او معتقد است که این کار به تقویت این زمینه کمک می کند و سعی می کند در تحقیقات خود با بیان اینکه همه ابزارها برای همه کارساز نیستند ، به آن بپردازند. کار او به آنچه مردم را خوشحال می کند متمرکز شده است و او نه تنها چندین ابزار ایجاد کرده است که فکر می کند می تواند به آنها کمک کند ، بلکه او "متناسب با فعالیت شخص" را مورد مطالعه قرار داده است ، با تمرکز بر این ایده که همه استراتژی های افزایش خوشبختی برای همه مفید نیستند و همه م workثر نیستند به همین ترتیب به عنوان مثال ، یکی از کارهایی که به او کمک می کند تا مردم شادی خود را تقویت کنند ، اختصاص دادن زمان برای "شمردن برکات" است. تحقیقات او نشان می دهد بعضی از افراد وقتی این کار را یک بار در هفته انجام می دهند سود می برند اما برخی دیگر اصلاً سود نمی برند.
و در حالی که او اعتبار زیادی به روانشناسی مثبت برای توانایی خود در کار برای شادی با وجود تمسخر همکاران خود می دهد ، اما مطمئن نیست که هنوز نیازی به رشته ای به نام روانشناسی مثبت وجود دارد.
او می گوید: "از برخی جهات ، هدف اصلی محقق شده است: دانشمندان زیادی در مورد جنبه های مثبت زندگی س questionsال می کنند."
فردریکسون می گوید ، آینده این رشته به این تحقیق بستگی دارد. این شامل آموزش محققان درجه یک می شود و به همین دلیل است که Csikszentmihalyi اولین و فقط هنوز برنامه دکترا را در روانشناسی سازمانی رشد مثبت و مثبت در دانشگاه فارغ التحصیل کلارمونت در سال 2007 آغاز کرد. او هنوز هم معتقد است که این به نفع روانشناسی به طور کلی و مثبت خواهد بود. روانشناسی به ویژه برای اینکه بیشتر از اینکه از هم جدا شود ، بیشتر در روانشناسی ادغام شود. پیترسون دوست دارد به روانشناسی مثبت فکر کند نهبه عنوان یک زیرشاخه در کل ، بلکه بیشتر به عنوان یک دیدگاه که تمام شاخه های روانشناسی را برش می دهد.
Csikszentmihalyi می گوید: "با جدا نگه داشتن خود ، راحت می توانیم در خود تبریک بگوییم و نشانه های خود را از حاشیه های شدید روانشناسی مثبت - لبخندهای صورت" بگیریم. "و این دقیقاً همان کسی است که ما نمی خواهیم تبدیل شویم."
بث آذر نویسنده ای در پورتلند ، اوره است.
منبع : انجمن روانشناسی آمریکا ترجمه از عرفان خلیلی
دین از نگاه کارل گوستاو یونگ و نقد آن
کارل گوستاو یونگ یک متفکر عالی مقام است کسی که در سالهای آخر عمرش تاحدی به یک اسطوره تبدیل شد.وی روان پزشکی بود که از طریق کاوش در اعماق و اسرار روان آدمی،دانش بشری را به زوایای مبهم درون پیچیدهی انسان رهنمون داد.
مطالعه عمیق او بر ساخت شخصیت انسانها،این نکته را روشن ساخت که تلاش برای تبیین و تغییر رفتار آدمی در قالب فرمول سادهی محرک و پاسخ ،آنچنان که رفتارگرایان میپنداشتند،میسر نیست.
غفلت از درون انسان،روان شناسی را در تبیین پدیدههایی چون مراسم دینی و مذهبی،عرفان،کمال جویی آدمی و ذخایر گسترده معنوی ناتوان میسازد.
تبیین دقیق نظر یونگ درباره انتظار بشر از دین، به فهم روان شناسی وی در عرصه روانشناسی دین بستگی دارد. روان شناسی دین از دیدگاه یونگ دانشی تجربی است که دین را از دیدگاه تجربی پژوهش میکند و بنا را فقط بر مشاهدهی پدیدهها میگذارد.
یونگ بر این باور است که امروز برای درک مسائل دینی شاید راهی جز روان شناسی وجود نداشته باشد. یونگ میگوید تنها از خلال فهم روان شناختی و تجارب و عوالم درونی است که به دین راه مییابد. وی بر آن است که روان شناسی دین از اساس دربارهی خدا نیست، بلکه دربارهی عقاید انسان درباره خداست. یونگ دیدگاه خود را در باب دین و نیاز انسان به دین چنین بیان میکند:
دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسان است و بنابراین واضح است که هرگونه روان شناسی که سرو کارش با ساختمان شخصیت انسان باشد لااقل نمیتواند این حقیقت را نادیده بگیرد که دین تنها یک پدیده اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری افراد بشر حکم یک مسألهی مهم شخصیتی را دارد.
دین به معنای تفکر از روی وجدان و با کمال توجه درباره آن چیز قدسی و نورانی است. این چیز عبارت از یک نیروی محرّک یا یک اثری است که علت آن را نمیتوان در عمل ارادی فرد پیدا کرد. علتش هرچه باشد، حالتی است که به انسان دست میدهد بی آنکه ارادهی او در آن دخیل باشد.
دین عبارت از یک حالت مراقبت و تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر است که بشر عنوان قدرت قاهره را به آنها اطلاق میکند. میتوان گفت اصطلاح دین معرف حالت خاص وجدانی است که بر اثر درک کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته باشد.
یونگ شرط حتمی و ضروری شفا یافتن بیماران عصبی و روانی را دینداری واقعی و ایمان و پایبندی به اعتقادات دینی معرفی میکند. اعتقاداتی که انسان در برابر آنها استقامت به خرج میدهد و تجربه دینی خود را تقویت میکند. به عقیده او افراد در برابر برخورد مستقیم با حالت دینی به طرز مؤثری حفظ و حمایت میشوند.
یونگ درباره واقعیت داشتن دین مینویسد: دین همان قدر واقعی است که گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیتهای معنوی انسان از همه قویتر و اصیلتر است.
تعریف یونگ از روان.
روان از سه سطح مختلف تشکیل شده است: هشیاری، ناهشیاری شخصی، ناهشیاری جمعی.
هشیاری: بخشی از ذهن است که در دسترس مستقیم فرد قرار دارد و شامل بازخوردهایی است که فرد از طریق آنها با دنیای بیرون سازگاری مییابد.
در زیر آن ناهشیاری شخصی است، که منحصر به خود فرد است.
ناهشیاری جمعی به تجربه شخصی بستگی ندارد و نمیتواند به طور فردی کسب شود. پس ناهشیاری جمعی لایهای کهن از ذهن انسان است که در عمق روان مدفون شده است و تکرار غریزی و ناهشیار فرایندهای خیال پردازی های اولیه از آن نشأت میگیرد؛ و در میان تمام انسانها مشترک است.
تفاوتهای موجود در نظریه فروید و یونگ در مورد دین.
کتاب توتم و تابو در برگیرنده نخستین فرضهای فروید در مورد تشابهات موجود بین آیینهای روان آزرده وار وسواسی و مراسم توتمی قبایل بدوی است. فروید بر اساس این تشابهات در هر دو کتاب آینده یک پندار و موسی و یکتاپرستی استدلال میکند که پدیده دین همانند نشانههای روان آزردگی است و به طور اخص به اضطرابهای جنسی ناهشیار کودکان درباره والدینشان مربوط میشود. (عقده ادیپ).
یونگ تعریف فروید از دین را به عنوان روان آزردگی جنسی رد میکند. اگر ما بپذیریم که دین یک نوع روان آزردگی است این بدان معنا نیست که ما میپذیریم یک نوع روان آزردگی خاص است …
روان آزردگی علاوه بر داشتن معنایی منفی، میتواند از طریق فرایند بازگشت، با گشودن عمیقترین و خلاقترین سطح نا هشیار ذهن، به نام ناهشیاری جمعی مرحلهای مثبت در رشد روانی باشد. بنابراین تعریف فروید از دین نه تنها به رشد یگپارچگی فردی کمکی نمیکند، بلکه با خصومت جلو آن را میگیرد.
کهن الگو.
کهن الگو: یونگ محتویات ناهشیاری جمعی را کهن الگو نامید.
ابداع این مفهوم را به افلاطون نسبت دادهاند. واژه کهن الگو به عنوان بیانی تفسیری از مثل افلاطون، مبنی بر آنکه همه موجودات مخلوقاتی ساختگی هستند، اتخاذ شده است.
کهن الگوها سازمان دهندگان ناهشیار اندیشههای ما هستندو فقط بیانگر احتمال نوع معینی از ادراکات و عمل هستند و سبک مکرر شناخت را یکپارچه و منظم میسازند. ولی خود کهن الگوها فقط میتوانند از طریق تظاهراتشان به مشاهده درآیند. منظور ما از آن کهن الگو آن است که خودش به تنهایی غیر قابل مشاهده است ولی دارای آثاری به نام تصاویر ذهنی و اندیشههای کهن است که تجسم فکری آن را ممکن میسازد.
خدا به عنوان یک شکل کهن الگو.
منظور اصلی یونگ از مفهوم خدا آن است که خداوند یک کهن الگوست. در این دیدگاه یک صفتی خاص برای خدا قائل میشوند. صفتی که ویژگی همه کهن الگوهاست این صفت آن است که خداوند در مقام یک کهن الگو تجلی عمیقترین سطح ذهن ناهشیار، یعنی ناهشیاری جمعی است.
آیا ادعای یونگ مبنی بر وجود شکل باستانی خدا در درون روان انسان میتواند وجود عینی خدا را اثبات کند؟ یونگ به این شکل پاسخ میدهد:وقتی من به عنوان یک روان شناس میگویم که خدا یک کهن الگوست منظورم آن است که یک تیپ (سنخ) روانی است. واژه تیپ از تیپوس به معنی وزیدن یا منقوش کردن است.
شایستگی روان شناسی به عنوان علمی تجربی فقط تا آنجاست که بر پایه پژوهشهای مقایسهای تعیین کند که آیا نمونه حک شده بر روی روان را میتوان تصویر ذهنی خدا نامید یا نه!؟ همانطور که کهن الگوی قهرمان وجود واقعی یک قهرمان را نفی یا اثبات نمیکند کهن الگوی خدا نیز در پی اثبات یا رد وجود واقعی خدا نیست.
خدا به عنوان محتوای کهن الگویی.
محتویات کهن الگویی خدا چیزی جز تجربه روانی خدا را که آنها را خلق میکند، توضیح نمیدهند و در این حد آنها تنها موضوع اصلی مورد بررسی روان شناسی هستند. محتویات کهن الگویی خدا، همانند جلوههای عینی گرایش پیشینی (اصلی) انسان شکل خدا که به خودی خود ناشناختهاند فقط از طریق شیوه تجلیشان استنباط میشوند. مهم نیست که ممکن است در شکل گیری تصویرهای ذهنی از خدا، تجارب فردی دخالت داشته باشند.
این تجربهها اساساٌ جلوههای چیزهایی هستند که به طور مستقیم ظهور پیدا نمیکنند و فقط به همین خاطر است که محتویات کهن الگویی خدا تنها به شکلی نمادین ظاهر میشوند. نماد، شکل خاصی از تجلی محتویات خدا برای ارائه شکل خدا به حساب میآید. بنابراین زبان نمادین، زبان دین است، یعنی تنها زبانی که برای تجلی تجربه روانی بلاواسطه و قطعی فرد از خدا در درونش مناسبت دارد.
تمایزی که یونگ بین شکل کهن الگویی خدا و محتوای کهن الگویی خدا قائل بود، به او اجازه میداد که خود را از پذیرش عقیدهی فروید مبنی بر روان آزرده بودن تصورات و خیالات مربوط به خدا دور نگه دارد. در حالی که محتوای خدا، بر تصورات حاصل از تجربه فردی بار میشود، همزمان یک استعداد روانی (پیشینی) ذاتی و مربوط به لایه ناهشیار را که جهانی و جمعی نیز مستقل از هرگونه تاریخچه شخصی است به واقعیت در میآورد.
این شکل کهن الگویی خداست، کهن الگویی خدا که در روان جریان دارد و پیش شرطی است که هر نوع بازنمایی نمادین از خدا با آن مطابقت دارد. اگر دین به طور پیوسته از تصاویر ذهنی پدر استفاده میکند این گواه بر ریشه ادیپی آن نیست، بلکه نشانه تحول هسته فوق شخصی و باستانی آن است.
ماهیت تجربه دینی.
یونگ میگوید: دین گرایش خاصی از ذهن انسان است که در آن عوامل پویا به قدری زیبا و معنی دار نگریسته میشوند که باید مورد ستایش و مهر قرار گیرند. این گرایش از رفیعترین و قویترین ارزش برخوردار است و حتی میتوان گفت که به لحاظ روانی بسیار پر اهمیت و دارای شدت بسیاری است.
وی میگوید دین تکیه بر سنت و اعتقاد ندارد بلکه در کهن الگوها یعنی ملاحظهای دقیق برآنچه جوهر دین را میسازد ریشه دارد. هر فردی دارای ذاتی دین گرایانه است، تکانه ای برای دین که کنشی روانی دارد و این گرایش ذاتی است که موقعیت و الگویی برای همه تصورات و فعالیتهای دینی فراهم میآورد. در غیر این صورت این تعریف دین احتیاج به آن دارد که گرایش دینی، گرایش جمعی باشد.
مذهب عبارت از یک احتیاج عمیق و همگانی بشری است.
تجربه دینی تجربهای چنان قوی است که تأثیرات روان شناختی عمیقی به جای گذاشته باعث دگر سانی شخصیت انسان و دگر گونی آگاهی میشود. ریشه دین وحی و مکاشفه است، پس ماهیت خدا در زبان روان شناختی، همه به ماهیت محتویات ناآگاهی جمعی بستگی دارد.
ارزیابی منتقدانه:
ادوارد گلاور که پیرو فروید است، نوشتههای یونگ در مورد دین را گزافه گویی تلقی میکند و اضافه میکند که :تا آنجا که به گرایش دینی مربوط میشود، نظام یونگ از اساس غیر دینی است.
هیچ کس به این نکته که آیا خدایی وجود دارد یا نه توجهی نمیکند و یونگ از همه کمتر. تمام آنچه که ضروری است تجربه کردن یک بازخورد است که که به فرد کمک میکند تا زندگی کند. خیلی جرأت میخواست که یونگ نظام خود را در قرون وسطی ارائه میداد زیرا به خاطر ارتباطات کیمیا گرانه اش حتماً او را بی درنگ به آتش میکشیدند.
فیلیپ ریف میگوید : هم دین و هم علم، اصول نظریهی یونگ را سرگرمی قشر بی ارزش و فرهیختهای میداند که بیش از حد به خود مغرورند.
انتقاد دیگر بر یونگ فروکاهش دین در حد امری روان شناختی است. اریک فروم بر این امر تصریح دارد :یونگ دین را تا حد پدیدهای روان شناسی پایین میآورد و در عین حال ناهشیار را تا حد پدیدهای دینی ارتقا میدهد.
پالمر نیز تقریباٌ همین دیدگاه را در مورد یونگ دارد و تحلیل روان شناختی وی را نوع خاصی از تقلیل گرایی به نام ”اصالت روان شناسی میداند که دین را صرفاٌ به پدیدهای ذهنی تقلیل میدهد.
دان کیوپیت نیز در انتقاد تندتری از روش یونگ میگوید: تردیدی باقی است یونگ دعوی علم دارد، پس باید پرسید تا چه اندازه میتوان آموزههای او را درباره روان ناهشیار جمعی و الگوهای کهن با روش علمی سنجید. آیا این آموزهها به مفهومی واقعی است یا صرفاٌ توجیهی اساطیری برای این گزارهی بسیار کم مجادله تر است که می گویداز آنجا که همه ادیان دستاورد اجتماعی انسان است و از آنجا که علم امروزی مرزی نمیشناسد، پس چیزی مانع راه نیست که هرکجا میخواهیم بگردیم و از منابع مختلف تغذیه کنیم؟ آیا یونگ واقعاٌ چیزی بیش از این میگوید؟؟
منابع:
۱_مایکل پالمر- فروید، یونگ و دین. مترجم:محمد دهگان پور، غلام رضا محمودی. چاپ اول. تهران انتشارات رشد ۱۳۸۵
۲_احمد اردوباری- مکتب روان شناسی تحلیلی یونگ. چاپ اول. تهران. شرکت چاپ بهمن ۱۳۵۴
۳_عبدالحسین خسروپناه- انتظارات بشر از دین. چاپ دوم. تهران. مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر ۱۳۸۲
۴_به رایان موریس- مطالعات مردم شناسی دین. مترجم:سید حسین شرف الدین، محمد فولادی. چاپ اول. قم ۱۳۸۳
۵_کارل گوستاو یونگ- روان شناسی و دین. مترجم:فؤاد رحمانی. چاپ اول. تهران. انتشارات فرانکلین ۱۳۵۲
۶_آنتونیو مورنو- یونگ، خدایان و انسان مدرن. مترجم:داریوش مهر جویی. چاپ اول. تهران. نشر مرکز ۱۳۷۶
۷_مسعود آذربایجانی، سید مهدی اصل-درآمدی بر روان شناسی دین. انتشارات زیتون. قم ۱۳۸۵
یونگ از نظریهپردازانی است که به تحلیل فراسوی روان شناختی دین1 پرداخته است. دین شناسی وی به دلیل مسبوقیتش به دین شناسی فروید و عطف توجه به ابعاد گوناگون در دین پژوهی حائز اهمیت است. بسیاری از آرأ یونگ در الهیات نوین مسیحی مؤثر افتاده است. در این نوشتار از میان مباحث گوناگون یونگ درخصوص دین، صرفاً به تأملات روش شناختی وی در دین پژوهی توجه میشود.
-1 یونگ و روان شناسی تحلیلی
کارل گوستاو یونگ2 (75 1961-) فرزند کشیش کاتولیک سوئیسی است که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود. غیر از وی هشت تن از بستگان نزدیکش نیز از ون کاتولیک بودهاند. یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسی، کیمیاگری و نهایتاً روانشناسی کرد. در حرفة روانپزشکی موفق بود. وی با مطالعة تعبیر رؤیا» نوشتة فروید به سال 1903 روش استدلال فروید را در تفسیر رؤیا تصدیق کرد. وی در سال 1906 یکی از مدافعان فروید شد. پس از انتشار روان شناسی جنون زودرس» ، فروید او را به دیدار خود خواند و نخستین ملاقات آن دو در مارس 1907 انجام شد. آنان سیزده ساعت بدون وقفه گفتگو داشتند. همکاری فروید و یونگ به نحوی بود که فروید او را به منزلة پسر و جانشین خود تلقی میکرد و او فروید را همچون پدر احترام میکرد.
نظریة عقدة ادیپ روابط این پدر و پسر را سخت تیره ساخت زیرا از طرفی فروید به دلیل القائات ناشی از این نظریه به یونگ احساس بدگمانی پیدا کرد که وی آرزوی ذبح پدر را در سر دارد و از طرف دیگر یونگ، پناه بردن فروید به نظریة ادیپ را از حیث روششناسی عِلم از چاله به چاهافتادن تلقی کرد. جدایی این دو از حوادث عبرتآموز تاریخ علم است. یونگ پس از جدایی، روانشناسی تحلیلی3 خود را بنا نهاد که نظام زوریخ خوانده میشود.
یونگ، شخصیت، اندیشه و تجارب خویش را در خاطرات، .»4 به وضوح ترسیم کرده است که در این میان برخی از نکاتی که در تبیین دینشناسی یونگ اهمیت دارد، قابل گزارش است:
-1 تجربههای قدسی و دینی. خدا برای من یکی از مطمئنترین و بیواسطهترین تجارب است5»
-2 صاحب راز بودن. صاحب رازی بودن در تشکل شخصیت من اثر داشت و من آن را عامل اساسی دوران کودکیم میشمارم6»
-3 سرشت دو گانة واحد. همیشه ورای ذهنم می دانستم که دوتن هستم: یکی پسر والدینم و دیگری که خود را به صورت رازنهان، شخصی و در عین حال فوق شخصی میشناساند7». این دو شخصیت منشأ حالات و احساسات متضاد درونی هستند: احساس حقارت توأم با احساس اهمیت به خود. این برخورداری از تضاد درونی در روانشناسی تحلیلی و نیز در خداشناسی یونگ اهمیت فراوانی دارد.
-4 اعتقاد به تقدیر پیشین امور. ما فرآیند روانی هستیم که بر آن اختیاری نداریم. به همین دلیل نمیتوانیم دربارة خود و یا زندگی خود قضاوت نهایی کنیم.8»
5 - آشنایی با اندیشههای فلسفی، کیمیاگری و تأثر فراوان از کانت، شوینهاور، نیچه و گوته9.
-6 تحول میانسالی. تحول میانسالی که وی در زندگی خود داشته است نه تنها درزندگی عملی وی اهمیت فراوان دارد بلکه در روانشناسی وی نیز حائز اهمیت است. به تعبیر شولتس از نظر وی میانسالی مرحلة حساس کمال انسان در دستیابی به سلامت روان است، همان گونه که در زندگی خود یونگ نیز چنین بوده است»10
یونگ دانشمند مؤثر در تاریخ روانشناسی و الهیات نوین مسیحی بوده است. شولتس11 از روانشناسان نیروی سوم گوید: نظریة او یکی از بحث انگیزترین و مبارزهجویانهترین نظریههایی است که تا کنون عرضه شده است . با آنکه خواندن آثارش آسان نیست، اما کارهایش نبوغ خارق العاده مردمی را آشکار میسازد که از بینش تاریخی وسیعی برخوردار و احترامی ژرف برای جنبههای پنهان شخصیت انسان قایل بود.12» ایزنگ (1997-1916) نیز وی را اسطورهنویس برجسته خوانده است.13
روان شناسی تحلیلی یونگ آمیزهای از پژوهشهای بالینی، اندیشههای فلسفی و حتی دینی است اما برخلاف فروید، ادعای علمی بودن ندارد. مهمترین عنصر روان شناسی تحلیلی جستار از طریق فراسوی علم و فلسفه برای دستیابی به افق لایتناهی انسانیت است. مَدی با هشیاری کامل، روان شناسی تحلیلی را تلفیق روان شناختی فیزیک و متافیزیک توصیف کرده است.14
یونگ با کشف ناهشیار جمعی»15 توانسته است به دستیابی بشر به آنچه از طریق معرفت تجربی صرف و عقلگرایی محض نا ممکن است، کمک کند. طریقی که وی در شناخت افقهای پنهان طبیعت آدمی و فهم تجربههای قدسی، اندیشههای دینی و زندگی پس از مرگ به کارگرفت.
اگر چه توجه به پایگاه ناهشیار، اساساً، به فروید بر میگردد ولی یونگ بیش از هر نظریهپرداز دیگری به این موضوع توجه کرد و از ناهشیار شخصی16 فراتر رفته و ناهشیار جمعی را کشف و بر اهمیت آن در زندگی بشرتاکید کرد. به اعتقاد یونگ، بدبختی، یأس، احساس پوچی بی هدفی و بی معنایی بشر به دلیل نداشتن ارتباط، با بنیادهای ناهشیار شخصیت است.از دیدگاه او علت اصلی فقدان این ارتباط،اعتقاد بیشتر از پیش [وانحصارگرایانه] ما به علم و عقل به عنوان راهنماهای زندگی است17.» شبیه به این دیدگاه را چند دهة بعد کارل را جرز برگرفت: مصیبت بشر این است که اعتمادش به هدایت ناهشیار درونی خویش سلب شده است.»
یونگ با تکیه بر ناهشیار جمعی نه تنها به لحاظ نظری راهی نوین در معرفت بشر به آنچه از طریق علوم تجربی و عقل گرایی قرن نوزدهم قابل وصول نیست، ارائه مینماید بلکه به لحاظ عملی، روشی برای درمان روان نژندی همگانی عصر ما، پوچی و بیهودگی ناشی از فقدان ارتباط معنوی بشر با ناهشیار، مطرح میکند.
عنصر مهم دیگر در روانشناسی تحلیلی تضادگرایی و توجه به ابعاد متضاد شخصیت است. در این نظام روانشناسی بیش از هر امری بر متضادها و جمع بین ضدها تاکید میرود؛ یعنی برگرایشهای متخالف برون گرا و درون گرا، دیرینه ریختهای کهن متضاد صورتک و سایه، کنشهای معقول و نامعقول، آمیختگی احساس حقارت و احساس اهمیت به خود، سرشت دوگانة واحد، رفعت بخشی توأم با خوارکنندگی تجربة قدسی، آنیما و آنیموس، پسرفت و پیشرفت در مراحل رشد شخصیت، ساختار تضادآمیز سایه و. .
یونگ، انسان کامل را کسی میداند که در اوصاف شخصیتیش اضداد جمع آیند. همان گونه که در خصوص امام علی(ع) گفته شده است: جُمعت فی صفاتک الاضدادُ. یونگ در این باره از انسان فراتر رفته و در خصوص خداوند نیز درک تضاد گرایانهای پیدا میکند و آن را مبنایی برای تحلیل بسیاری از مسائل کلامی، مانند مسأله شرور، قرار میدهد.
-2 سیری در آثار دین شناختی یونگ
یونگ در باب دین، بیش از هر موضوعی سخن گفته است، زیرا همان گونه که وی اشاره میکند بیتردید، دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است19». در مجموعة آثار نوزده جلدی وی کمتر رسالهای را میتوان یافت که در باب مسائل مربوط به دین به طور کامل مسکوت باشد. برخی از آثار وی در این موضوع اهمیت فراوانی دارد که به اختصار هر یک را گزارش میکنیم:
- خاطرات، رؤیاها و اندیشهها. این اثر زندگینامة خود نوشت او است که به تعبیر آنی یلایافه20 وصیت نامة مذهبی یونگ است.21 وی در این اثر از تجربههای قدسی خود به وفور سخن گفته است. لحظات سرشار از تجربة حضورارادة الهی که یونگ خود را بی اراده در معرض آن مییابد، باز خورد منفی وی با کلیسا و کشیشان، نقدِخداشناسی متألهان و فیلسوفان نیز در همین اثر آمده است. رسالهای مختصر و خواندنی در باب زندگی پس از مرگ نیز از ضمایم همین کتاب است.22
- روان شناسی و دین (1938). مجموعة سه گفتار یونگ به سال 1937 در دانشگاه ییلyale امریکا است. یونگ در خاطرات تذکار میدهد که پرداختن به روابط میان روانشناسی و دین از وجوه اساسی کار وی است.23 این اثر با مقدمة کوتاهی در تعریف دین آغاز میشود و در سه فصل به طرح مساله میپردازد: فصل نخست دیباچهای دربارة مسائل روانشناسی عملی و روابط آن با دین، فصل دوم به بحث از حقایق محسوسی میپردازد که حاکی از وجود یک فعالیت اصیل مذهبی در ناهشیاری هستند و فصل سوم به شناخت رمز و نشانههای مذهبی ناشی از جریانات ناهشیار میپردازد. تأملات روش شناختی یونگ در دین شناسی از منظری روانشناختی در این کتاب آمده است.
- پاراسلیسکا Paracelsica» 1942. این اثر نیز مانند روانشناسی و دین به بحث دربارة دیدگاه فرد به جهان و روابط میان روانشناسی و دین میپردازد. یونگ میگوید: از طریق پاراسلیسوس توانستم طبیعت کیمیاگری را در ارتباط با دین و روانشناسی و یا به عبارت دیگر، کیمیاگری را در قالب یکی از صور فلسفة دینی مورد بحث قرار دهم»24.
الف - تأملات روانشناختی؛ یونگ به عنوان یک نظریه پرداز میتواند موضع رد و قبول در زمینه نظریه فروید در باب دین اتخاذ کند. تلقی عمومی این است که فروید مخالف دین و یونگ موافق دین است. برخی از فرویدیهای جدید با این تلقی مخالفت کردهاند. اریک فروم» یکی از سه هدف خویش در نگارش کتاب روانکاوی و دین» را تصحیح این عقیدة بسیار رایج دانسته است که بر اساس آن فروید مخالف و یونگ موافق دین تلقی میشود47
بیتردید یکی از تفاوتهای عمده نظام اول وین (روانکاوی فروید) و نظام زوریخ (روانشناسی تحلیلی یونگ) به دین بر میگردد. تجربة دینی در تحلیل یونگ به ریختهای کهن ناهشیار جمعی بر میگردد و اینکه انسان تجربههای دینی را از اجداد خود به ارث برده است. به تعبیر دیگر، انسان ذاتاً - به معنای نوعی کلمه - با تجارب قدسی متولد میشود. لذا تجربههای دینی در نظریة ناهشیار شخصی فروید تفسیر روشنی نمییابد و ارجاع آن به عقیده ادیپ در دیدگاه نقدی یونگ چیزی جز گریز از خویشتن نیست.
ب - یونگ هرگز خود را در تأملات درجة اول روانشناختی محصور نمیکند بلکه با قرار گرفتن در موضع فیلسوفان علم از دلایل روش شناختی ناکامی فروید در شناخت دین میپرسد. اگر بتوان این سؤال را در پرتو قوانین عام منطقی و معرفت شناختی بیان کرد؛ در این صورت نه تنها تبیین علمی ناکامی فروید حاصل میشود بلکه پارهای از آفات روش شناختی دینپژوهی معاصر نیز به طور عام ترسیم میگردد.
اوج تأملات درجه دوم یونگ در نظام وین را میتوان در داستان غمانگیز جدایی وی از فروید مشاهده کرد.
همکاری بسیار نزدیک یونگ با فروید و جدایی وی از فروید، داستانی معروف و نکته آموزست. تبیین سر این نزدیکی و آن جدایی کماکان محتاج تأمل فراوان است. در آغاز سال 1900 م شروع به خواندن کتاب تفسیر رؤیا» از فروید کردم، اماچون قادر به درک آن نبودم کنارش نهادم. در بیست سالگی آنقدر تجربه نداشتم که بتوانم فرضیههای فروید را ارج نهم - در سال 1903 م دیگر بار کتاب را خواندم و متوجه شدم که تا چه حد به تصورات خود من ربط دارد48».
یونگ، غفلت از اهمیت روش شناختی رؤیاها را تعصب خام میداند و بر اهمیت رؤیا در شناخت افقهای پنهان آدمی تاکید دارد و از این لحاظ تعبیر اسطورهای خواب، اهمیت فروید را برای یونگ نشان میدهد ولی یونگ در موقعیتی نیست که بتواند در زندگی خود برای فروید جایی مناسب در نظر گیرد و یا در قبال او موضعی مساعد اتخاذ کند. هنگامی با کار او آشنا شدم که سرگرم برنامهریزی برای کار علمی خود و تمام کردن مقالهای بودم که میتوانست موجب ارتقای من در دانشگاه باشد، لکن در آن زمان فروید در جهان علمی فردی مورد قبول نبود و هرگونه ارتباطی با او به آدم در محافل علمی صدمه میزد»49 و 50
باز خورد متعارض شخصیت شماره یک و دو یونگ در مواجهه با فروید اوج گرفت: شیطان در گوشم نجوا کرد که می توانم بدون ذکر نام فروید نتیجه آزمایشها و استنباطهای خود را انتشار دهم . وانگهی من خیلی پیش از پی بردن به کار او آزمایشهای خود را به نتیجه رسانده بودم. ولی ندای شخصیت دوم خود را شنیدم، اگر چنین کنی،- به آن گونه که گویی از فروید بی خبر هستی - نوعی حقه بازی است. نمیتوانی زندگی خود را بر دروغ بنا کنی؛ این ندا سؤال را پاسخ داد [و تعارض راحل کرد]. از آن پس یکی از مدافعان علنی فروید شدم و به خاطر او جنگیدم».50
فروید نیز از طریق کتاب یونگ، روان شناسی جنون زودرس» که نظر موافقی را جلب نکرد51، مودت را آغاز کرد و یونگ را به دیدار خود خواند و نخستین دیدار آنها در مارس 1907، سیزده ساعت گفتگوی بدون وقفه بود. فروید او را به منزلة جانشین و فرزند تلقی کرد و او نیز فروید را با دیدة احترام مینگریست و بیآنکه اندیشة خود را در پای او ذبح کند به او ارادت میورزید.
روانشناسی و کیمیاگری 1944.25 یونگ در این اثر برون شدی از باز خورد متضاد خود با دین پیدا میکند. وی طرحی رابرای بازسازی اندیشة دینی و قرائت جدید از دین مسیحیت در این اثر ارائه میکند که بیش و کم صبغة الهیات نوین نیمة اول قرن بیستم را داراست. طبیعی است که من باید دایماً در ذهن خود مساله مربوط به رابطة وجوه نمادین ناهشیار را با مسیحیت و به همان ترتیب با سایر مذاهب مورد تعمق قرار میدادم. من نه تنها در را به روی پیام مسیحیت باز میگذارم، بلکه آن را برای انسان غربی از اهم مسائل میدانم. به هر حال باید این پیام را در پرتوی جدید و هماهنگ با تغییراتی نگریست که روح معاصر به وجود آورده است، زیرا در غیر این صورت از زمانه دور میافتد و بر تمامیت انسان اثر نمیکند. من از اصول عقیده به تثلیث و نص نماز عشای ربانی، تعبیری روان شناختی کردم. تلاش من به لحاظ ایجاد ارتباط میان روان شناسی تحلیلی و مسیحیت نهایتاً [در این کتاب] به طرح مسأله مسیح در قالب فردی که از چارچوب روان شناسی باید به وی نگریست، منجر شد.26»
- ایون.Aion یونگ در این اثر بیتوجه به نظایر گوناگون تاریخی، مساله مسیح را همچنان به بحث میآورد. متعلق اصلی بحث رابطة شخصیتی مسیح باروان شناسی است و هدف نوشتار نشان دادن تحول مضمون مذهبی است که در طول قرون متمادی ادامه یافته است. البته مساله مربوط به شخص تاریخی، عیسای انسان، نیز به میان آمده است. یونگ موضوع این اثر را روانشناسی مسیحیت خوانده است.
- پاسخ به ایوب 1952. همان گونه که یونگ یاد آور شده است ریشة درونی این اثر را باید در ایون یافت. در آنجا به روان شناسی مسیحیت پرداختهام و ایوب نوعی پیش تصور مسیح است. حلقة ارتباط این دو عقیده به رنج است»27
این کتاب را میتوان از آثار مهم در تاریخ مساله کلامی شرور» دانست. مساله شرور برای یونگ از نوجوانی مطرح بوده است و تجربة اولیه وی از شرور به رویایی بر میگردد که وی در سه سالگی آن را دیده است. او بر مبنای نظریة اپوزیستی خود بر وجود شر در جهان آفرینش تاکید کرده است. وی در تحلیل مساله شرور با کسانی که شرور را امور عدمی یا پنداری میانگارند هم مشرب نیست. از نظر وی مقتضای توحید نفی اهرمن و مقتضای عقل نفی معدوم انگاری شرور است. پس شرور حقیقتاً وجود دارند اما نباید آنها را به خالق جداگانهای، مانند اهرمن، نسبت داد.
وی بر این اساس در صدد یافتن پاسخِ شایسته بر پرسش پرشور ایوب از یهوه - خدای یهود - است، به این مضمون که چرا این همه بلایا بر من بی گناه و با وفا نازل میکنی؟ جستار وی از طریق تأمل در صفات خدا و مقایسة اوصاف باری تعالی نزد یهودیان و مسیحیان انجام میشود. به همین دلیل، این اثر علاوه بر مساله سنتی شرور در خصوص مساله نوین تحلیل گزارههای کلامی نیز نکات قابل تأملی را عرضه میکند.
هانری کربن، تعلیقهای مفصل بر این اثر نگاشته است. ملاحظات انتقادی و تکمیلی وی را یونگ پذیرفته است. خلاصة ملاحظات کربن در ضمیمة ترجمة فرانسوی کتاب آمده است و مترجم فارسی کتاب نیز چکیدة آن را آورده است.28
- چهار صورت مثالی. این اثردر اصل برگرفته از رسالة صور مثالی و وجدان ناهشیار جمعی (فصل اول جلد نهم مجموعه آثار) است که به این عنوان به زبان فارسی منتشر شده است.29 یونگ در این اثر به بحث از چندین ریخت کهن پرداخته است: مادر، ولادت مجدد، روح و مکار. وی ناهشیار جمعی را به منزلة راهی فراتر از تحصل گروی تجربی و عقل گرایی محض اخذ کرده است تا با تأمل در اسطورهها به افقهای لایتناهی انسانیت راهی یابد. در بحث از ولادت مجدد، تجربههای دینی مورد بررسی قرار میگیرد. بخش سوم تحلیل یونگ از سورة کهف (قرآن مجید) را دربردارد. در این باب چهرهای را که به عنوان نمونه برگزیدهام در عرفان اسلامی نقش موثری دارد و آن خضر (ع) یا همیشه سرسبز است. او در سورة هیجدهم قرآن، سورة کهف، ظاهر میشود. کل این سوره به راز ولادت مجدد اختصاص دارد.»30
-3 ویژگیهای دین پژوهی یونگ
وی در خصوص الهیات طبیعی گوید:عقل گرایی ارسطویی توماس قدیس را بیابانی مرده دیدم .
به زور منطق چیزی را اثبات میکنند که به آنها اعطا نشده است42»، پروردگار خود الهیات وکلیسایی را که بر آن بنیان گرفته بود، رد کرده بود. مذهبِ مبتنی بر الهیات به نظر من بیکفایت است43»، فرضیة اثر تاریخی از زندگی مسیحی از نظر من نه تنها بیمغز بلکه روی هم رفته بیروح بود.44»، امروز انسان در کدام اسطوره زندگی میکند؟ شاید پاسخ در اسطورة مسیحیت باشد». از خود پرسیدم: آیا خود تو در آن زندگی میکنی؟ صادقانه بگویم که پاسخ منفی است.45»
یونگ تفکیک بین دین و تجربة دینی را به منزلة برون شدی از این باز خورد متعارض برگرفته است. این تفکیک از طرفی وی را تا مرز دئیسم پیش میبرد و از طرف دیگر کثرتگرایی مذهبی گوهر گرایانه را به ارمغان میآورد. وی بازسازی اندیشة دینی را وجهة همت خود قرار میدهد و سعی میکند از اصول عقیده به تثلیث و نص نماز عشای ربانی تعبیری روان شناسانه ارائه دهد. دامنة تعبیر جدید از اصول اعتقادی به خدا و صفات او نیز کشیده میشود. وی خداوند را بر اساس تجربة شخصی طرح و توصیف کلامی - فلسفی متداول در الهیات را طرد میکند. او با تحویل دین به الهیات مخالفت میکند و به جای آن دین را به تجربه شخصی ارجاع میدهد. خدایی که در تجربة قدسی تجربه میشود، خدایی نیست که در قالب مقولهای تصورسازی شده و مورد اثبات قرار گیرد. ادیان و مسلکهای مختلف مجموعههای مدون و منظم تجربیاتیاند که در اصل مذهبی بوده اند. مضمون و محتویات تجربة اصلی در این مسلکها صورت متبرک به خود میگیرد و به طور کلی در قالب ساختمان فکری خشک و پیچیدهای منجمد میشود.46»
چهار - دین پژوهی یونگ برخلاف دین شناسی سایر روانشناسان ابعاد گوناگونی دارد. مروری بر اهم آثار وی در باب دین نشان میدهد که او نه تنها به دو مساله مهم روان شناسی دین (عللو پیامدهای گرایش دینی) پرداخته بلکه موضوعات متنوع دیگری را در حوزه اندیشة دینی مورد بحث قرار داده است از جمله: تجربههای دینی، تأمل در خصوص حضرت مسیح، وجود و نقش تاریخی آن حضرت و ارتباط آن با مفاهیم اسطورهای کیمیاگری، گوهر دین، ارتباط دین و روانشناسی، زندگی پس از مرگ سعی در ارائه راهی برای شناخت آن غیر از راه متداول نزد متألهان و فیلسوفان، مساله شرور، اوصاف باری تعالی، آفات و موانع روش دین شناسی و غیره.
بنابراین از طرفی توجه به تأملات یونگ در خصوص دین فواید گوناگونی دارد و از طرف دیگر به دلیل تنوع مباحثی که یونگ طرح کرده است؛ پرداختن به همة آنها در گفتاری چنین میسور نیست. به همین سبب نوشتار حاضر به طرح یکی از مسائل وی اختصاص دارد. مسالهای که از لحاظ منطقی نخستین و مؤثرترین مساله دین شناسی است: تأملات روش شناختی یونگ در خصوص موانع و آفات دین پژوهی » تحلیل دیدگاه یونگ در خصوص دیگر مسائل، مانند علل و پیامد گرایش به دین، زندگی پس از مرگ، مساله شرور در نظام آفرینش، تجربة دینی و غیره را باید به مجالی دیگر موکول کرد.
-4 تأملات روش شناختی یونگ» در دین پژوهی
در این مبحث با قرائت جدیدی از نخستین فصل روانشناسی و دین» در پرتو دیگر آثار یونگ، منطق دینشناسی و نقد یونگ از روش شناسی روان شناسان در شناخت دین مطرح میشود. روانشناسان در شناخت دین با چه موانع و آفاتی مواجه هستند و چگونه میتوان این موانع را شناخت؟ غالب توصیههای روش شناختی یونگ نه تنها مورد قبول متألهان قرار گرفته بلکه بر جریان الهیات نوین مسیحی تأثیر ژرفی نهاده است.
طرح این مساله و قرائت نوین یاد شده بر این اصل استوار است که یکی از وجوه اهمیت دین شناسی یونگ مسبوق بودن آن بر دین شناسی فروید» است. فروید آغازگر تبیینهای روانشناختی از علل و پیآمدهای گرایش دینی است و تأملات یونگ را سخت برانگیخته است. تأملات یونگ در خصوص دین شناسی فروید را میتوان به دو قسم تقسیم کرد:
سر جدایی یونگ از فروید چیست؟ بسیاری دیگر از فروید جدا شدند، آیا در همة موارد علت واحدی وجود دارد؟ عدهای تبیین روانی را مطرح کردهاند. تبیین روانی تا حدودی مساله را تفهیم میکند. فروید مخالفت یونگ با آرأ خود را بر اساس تئوری ادیپ تفسیر کرد. او معتقد بود که یونگ در صدد ذبح پدر (فروید) است و لذا همة رفتارها و گفتارهای یونگ را در پرتو این بدگمانی تحلیل میکرد و یونگ نیز بیش از هر چیزی از اینکه عقدة ادیپ به صورت بتی در ذهن فروید درآمده و او را از دیدن حقیقت دور ساخته است، رنج میبرد. یونگ فردی مستقل بود و نمیتوانست از تحکم فروید تبعیت کند.
تبیین روانشناختی علیرغم روشن کردن برخی از وجوه مسأله، همة دلایل جدایی را نشان نمیدهد، به ویژه اگر به شکل مغالطة کنه و وجه عرضه شود؛ همان گونه که در بیان مؤلفان مبانی روانشناسی تحلیلی یونگ» آمده است: تنها کافی است بگوئیم که یونگ وجودی مستقل و شخصی خودکفا بود [ حس خودمختاری داشت] و وقعی به این نداشت که مرید، پسر و جانشین کسی باشد.»52 جدایی یونگ از فروید به فاصله گرفتن فرزند از پدر واقعی خویش شبیه است. یونگ بیش از آنکه با اندیشه پدر مخالفت کند در خصوص راهی که وی را به عنوان کشیش کاتولیک به دوری از خدا در قالب خالصترین خدمت دینی کشانده است؛ سخن دارد. یونگ با بسیاری از اندیشههای فروید مخالف بود. اما آنچه به جدایی آن دو منجر شده است، کشف دلیل روش شناختی عقاید فروید است؛ نه صرفاً عقاید وی؛ این واقعیت جای خطا نداشت که فروید از لحاظ عاطفی، فوقالعاده گرفتار نظریة جنسیت خود بود. به شدت احساس میکردم که تمایلات جنسی از نظر او نوعی قداست یافتهاست. کماکان به یاد میآورم که چگونه فروید به من گفت: یونگ عزیز، به من قول بده که هرگز مفهوم جنسیت را کنارنگذاری، این اساسیترین موضوعات است. ما باید از آن یک اصل دینی بسازیم، سدی تزل ناپذیر . کمابیش حیرت زده پرسیدم: سد! در برابر چی؟ و او گفت: در برابر جذر و مد سیاهِ گل و افزود: علومِ مرموز» . - این بود آن چیزی که به قلب مودت ما ضربه زد. میدانستم که هرگز قادر به پذیرفتن چنین طرز تفکری نخواهم بود. ظاهراً منظور فروید از علوم مرموز» دقیقاً چیزهایی بود که فلسفه و دین، از جمله علم معاصر و نوپای فراروانشناسی، راجع به روان دریافته بود. به نظر من نظریة جنسیت نیز همان قدر مرموز بود. یعنی فرضیهای همان قدر اثبات نشده که بسیاری از آرای مذهبی دیگر،. فروید که همواره لامذهب مینمود، اکنون اصولی دینی ساخته بود و یا آنکه یک تصویر جبری دیگری - جنسیت - را جایگزین خدای یهودی میکرد که از دست داده بود.»53
بیتردید یونگ در خصوص نظریة جنسیت با فروید مخالف بود و این موضوع به آغاز آشنایی آن دو بر میگردد54 لکن مسئلهای که رابطة ان دو را متزل کرد؛ توجه یونگ به خلل روشی فروید در این نظریه است. یونگ با هوشمندی تحسین برانگیز متوجه شد که فروید چگونه از چالة علوم مرموز» به چاه نظریة جنسی خود» افتاده است. قداستی که فروید برای نظریة خود قائل بود منشأ آفات شناختی فراوان شد: قداست از آن رو خطرناک است که انسان را به دام افراط و تفریط میافکند و به این ترتیب حقیقتی جزیی، نفسِ حقیقت به حساب میآید و اشتباهی کوچک، خطایی مهلک به شمار میرود»55
بنابراین، بیراهه نیست اگر قطع ارتباط یونگ از فروید را ناامیدی روش شناختی بدانیم و به تأملات یونگ در خصوص روش فروید در دین شناسی توجه کنیم. وی غالب این تأملات را به صورت عام و تقریباً بدون ذکر نامی از فروید آورده است. موانع شناخت واقعیت دین از نظر وی عبارت است از:
1 - 4) دگماتیسم نقابدار
مراد از دگماتیسم» نوعی روش است؛ نه نوعی عقیده؛ دو گونه روش برخورد با افکار وجود دارد: روش دگماتیک و روش غیر دگماتیک؛ دگماتیزم به منزلة یک روش، حصار کشی به دور عقل و دیده است . روشی که عین خود فریبی است. دگماتیسم شیوههای گوناگونی دارد که در اینجا راجع به آن بحث نمیشود.56 نظریه جنسیت در تحلیل یونگ، فروید را به نوعی بیماری شناختی سوق داده است که آن را دگماتیسم نقابدار مینامیم. وی نمونة بارزی از روش دگماتیک فرویدی را در باز خورد وی با مسائل معنوی نشان میدهد:
یونگ و تأملات وی در باب دین، تأثیر فراوانی در الهیات نوین مسیحی نهاده است. متألهان مسیحی پس از مرگ وی غالباً به این موضوع اذعان داشتند. بیشک، یونگ یکی از چهرههای برجستة تاریخ مذهبی قرن ما بود.»31 موضع ضد ماتریالیستی او، نقادی وی از خداشناسی فلسفی و الهیات سنتی مسیحیت، تلقی گوهرگرایانة او از دین و دیدگاه پلورالیستی بر نهادة بر این تلقی برای متألهان مسیحی حائز اهمیت است.32 قرائت جدید از پیام مسیحیت به ویژه بر اساس تلقی کثرت باورانة وی از دین و اندیشة گوهر گرایانه او نزد بسیاری از متألهان مقبول افتاده است.
دین پژوهی یونگ ویژگیهائی دارد که به برخی از موارد مهم اشاره میکنیم. یک - دین شناسی یونگ مسبوق به دین شناسی فروید است. تحلیل فراسوی روان شناختی فروید از دین تأملات فراوان یونگ را برانگیخته است. تأمل در مواضع توفیق و ناکامی فروید در فهم و شناخت دین و به ویژه سر ناکامی وی در تبیین منشأ و آثار گرایش به دین، سخنان نکته آموز فراوانی را به میان آورده است. یونگ در این مقام، لقمان وار از خلل روش فروید درس روش شناسی میآموزد و در پرتو آن، موانع شناخت حقایق برتر از تجربه و عقل را به میان میکشد. به همین دلیل تأملات یونگ در دین شناسی فروید به تأملات روانشناختی محدود نمیشود بلکه تأملات درجة دو معرفت شناختی و روش شناختی را نیز به میان میآورد.
دو- نظریة ناهشیار جمعی یونگ علاوه بر حیثیت روانی و روان شناختی از حیث روششناسی علوم حائز اهمیت است. زیرا یونگ آن را به منزلة راهی فراتر از روشهای متد اول علوم تجربی و عقل گرایی قرن نوزدهم اخذ میکند تا آسمان تنگ معرفت محدود به دو حد تجربه باوری و عقل گرایی را بشکافد و طرحی نو در اندازد. وی از این طریق به حقایقی دست مییابد که از نسخ حقایق تجربی و عقلانی صرف نیست. یونگ از طرفی بر دامنة کشف دانشهای تجربی زمان خود وقوف دارد و از طرف دیگر بر شعاع عقل محض آگاه است. اما تجربة دینی به هیچیک از این دو حیطه متعلق نیست. برای شناخت خدا باید طریق دیگری را غیر از آنچه در الهیات طبیعی متداول است به میان آورد.33 بر مبنای وی، عقلانیت باورهای دینی و حقانیت آنها تفسیر کاملاً نوینی مییابد، تفسیری که تأثیر آن را نزد بسیاری از متألهان جدید مسیحی نمیتوان انکار کرد.
سه - باز خورد متضاد یونگ با دین، باورها و اندیشة دینی، مسأله عصر اوست. وی هرگز خود را جدای از خدا نمییابد. برخی تعابیر وی در این خصوص پرشور و متضمن همة اوصافی است که مبین تجربة قدسی شخصی است: روان به خودی خود تصاویری با محتوای مذهبی میسازد.»34، از یازده سالگی خدا مرا به خود جلب کرد.35»، هیچ امری انسان را از خدا جدانمیکند.» چیزی نمیتوانست به من بقبولاند که خدای گونه بودن فقط مختص آدمی است. در حقیقت به نظر من کوههای مرتفع، رودخانهها، دریاچهها، درختان، گلها و حیوانات بسیار بیش از آدمیزاد نمونة ذات پروردگار است.36»، خدا برای من مطمئنترین و بیواسطهترین تجارب بوده است».37 بیشتر بیماران مرا نه مؤمنان بلکه بیایمانها تشکیل میدادند.38»
یونگ در سال 1952 در نامهای به کشیش جوانی نوشت. همان گونه که سیارات به دور خورشید میچرخند تمام افکار من نیز گرد پروردگار میگردد و به نحوی مقاومت ناپذیر مجذوب او میشود. احساس میکنم اگر در برابر این نیرو کمترین مقاومتی نشان دهم، بزرگترین گناه را مرتکب شدهام.39»
وی علیرغم برخورداری از چنین تجارب قدسی و اینکه ریشة بیماری وسواس و تندخویی فروید را نیز در سرکوبی کششهای دینی وی میداند، باز خورد منفی به الهیات و مذهب مبتنی بر آن نشان میدهد. الهیات مسیحی را تناقض آمیز و فاقد کفایت تلقی میکند و غالب متألهان رامحروم از تجربة ایمانی میانگارد. وی در خاطرات ایام نوجوانی نوشته است: عیسی مسیح هرگز برای من کاملاً واقعیت نیافت و پذیرفتنی و دوست داشتنی نشد.40
کمکم کلیسا، شکنجه گاه من شد:» به نظر میرسید که همة مردم در اطرافم این لاطائلات وابهام غلیظ ناشی از آن را مسلم میپندارند و بیآنکه بیندیشند همة ضد و نقیضها را میبلعند، ناسازگاریهاییی از این قبیل که پروردگار به همه چیز عالم است و از این رو سرگذشت بشر را میدانست و فرزندان آدم را آفرید تا ناچار مرتکب گناه شوند [نظریه مسیحی گناه ذاتی انسان]، حال آنکه خودش آنها را از ارتکاب گناه منع فرموده و حتی آنان را مجازات میکند.41»
بالاتر از همه آنکه به نظر من حالت فروید درباره روح بسیار سؤال برانگیز بود. هر جا در شخصی و یا درکاری هنری، اثری از ت وجود داشت؛ به آن مشکوک میشد و با اشاره میفهماند که تمایلات جنسی سرکوب شده است. به واقع آنچه ممکن نبود مستقیماً در قالب تمایلات جنسی تعبیر شده؛ به عنوان تمایلات روانی جنسی Psychouality» مورد اشاره قرار میگرفت.
اعتراض من این بود که این نظریه اگر هم به نتیجة منطقی خود برسد، باز هم به نوعی قضاوت نابود کنندة فرهنگ خواهد انجامید .این واقعیت جای خطا نداشت که فروید از لحاظ عاطفی، فوقالعاده گرفتار نظریه جنسیت بود و وقتی از آن سخن میگفت آهنگ صدایش مصرانه و تقریباً مضطرب میشد و کلیه علایمی که در رفتار معمولاً انتقادی و شکاک او وجود داشت؛ از میان میرفت و حالت غریبی از تأثر عمیق بر چهرهاش ظاهر میشد»57
توصیفی که یونگ از موضع فروید در خصوص نظریه تمایلات جنسی مطرح میکند، دگماتیک بودن فروید را نشان میدهد. دگماتیزمی که نهایتاً او را از فهم هر آنچه به معنویت ارتباط دارد محروم کرده است.
4-2) ایهام در موضوع
موضوع روان شناسی دین، تحلیل علل و پیآمدهای گرایش به دین است. شرط پژوهش در دین، وضوح موضوع است. سؤال این است وقتی از دین سخن گفته میشود اولاً به چه چیزی ارجاع میشود؟ ثانیاً چه مفهومی مد نظر است؟ یونگ به این شرط منطقی اشاره کرده است:چون من دربارة دین گفتگو میکنم، لازم است اول توضیح دهم که چه معنا برای این اصطلاح قائل هستم58».
یکی از تفاوتهای دین پژوهی یونگ با فروید، توجه وی به تعریف دین» است. او در خاطرات بیان میکند که در چیستی دین تأملات فراوان کرده است و از جمله تعریف بیدرمان» را از کتاب اصول عقاید مسیحیت (61) مورد مداقه قرار داده است. بیدرمان»، دین را عملی روحی میداند که شامل برقراری رابطة انسان با پروردگار است. یونگ تعریف بیدرمان را در ترازوی تجربههای قدسی خویشتن نقد میکند: رأی او را نپذیرفتم؛ زیرا دین را چیزی یافته بودم که خدا بر من اعمال میکرد. عملی از سوی او که من فقط باید در برابر آن سر تسلیم فرو میآوردم زیرا او قویتر بود»59
یونگ در کتاب روانشناسی و دین، با تکیه بر معنای لغوی واژة صReligioص مذهب» در زبان لاتین و با الهام از مفهوم قدسی رودلف اتو (1937 - 69 م) تعریف زیرا پیشنهاد میکند: دین عبارت از یک حالت مراقبت، تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر است که بشر عنوان قدرت قاهره را به آنها اطلاق میکند.»60 و 61
این تعریف آشکارا، کثرت باورانه، گوهرمأبانه و مبتنی بر ارجاع دین به تجربة دین است. یونگ نه تنها در تعریف دین بر این نکته توجه تمام داشته است من میخواهم مخصوصاً تصریح کنم که از استعمال کلمة دین اعتقاد به مسلک معینی را در نظر ندارم» بلکه آن را یکی از ضوابط روش شناختی در روانشناسی دین میداند: روانشناس اگر بخواهد از روش علمی پیروی کند؛ نباید به دعوی هر یک از این ادیان دایر بر اینکه حقیقت منحصراً والی الابد همان است که آن دین درک کرده است؛ توجه کند. بلکه باید توجه خود را به جنبة انسانی مسئله دین معطوف سازد. زیرا موضوع تحقیق او تجربة مذهبی اصلی است صرف نظر از اینکه ادیان مختلف تجربة مزبور را به چه صورت در آورده باشند.»
ارجاع دین به تجربة دینی و ادیان را صوری انگاشتن که در تحول تاریخی عارض تجربه قدسی شده است و تفکیک گوهر دین از قالبها و صورت وابتنای کثرت باوری گوهر مأبانه بر اساس آن، مقبول عدهای از متألهان جدید مسیحی شده و به منزلة نظریهای برای بازسازی اندیشة دینی تلقی شده است.
4-3) قضاوت به جای واقعیت
مهمترین خطای روش فروید، از نظر یونگ این است که وی نه از موضع روانشناسی بلکه از موضع فیلسوف با مساله دین مواجهه داشته است. نگرش فلسفی به اندیشههای دینی، روی آورد نقد منطقی و قضاوت است حال آنکه در نگرش روان شناختی، قضاوت مغفول است و شناخت اندیشههای دینی به منزلة واقعیت (بدون توجه به حقانیت وعدم حقانیت) لحاظ میشود. فروید در سطح قضاوت قرار گرفته و صرفاً به دلیل روش دگماتیک خود اندیشة دینی را موهوم پنداشته است و به همین سبب از شناخت واقعیت دین محروم مانده است.
ابتدا عبارتهایی از یونگ در خصوص شأن روشی روانشناسی دین گزارشی و سپس ملاحظاتی در این باره بیان میشود: هر چند غالباً دربارة من گفته شده است که فیلسوف هستم ولی حقیقت این است که من پیرو اصالت تجربهام و به این دلیل از دیدگاه پدیدارشناسی تبعیت میکنم.
. از آنجا که دین به میزان شایان توجهی روان شناسی دارد؛ من موضوع را صرفاً از نظرگاه تجربی به پژوهش و بررس میگیرم. یعنی بنا را فقط بر مشاهدة پدیدار میگذارم و از هر گونه ملاحظات فوق طبیعی یا فلسفی پرهیز میکنم61 . این علم منحصراً از لحاظ پدیدار شناسی تحقیق میکند. به این معنا که سروکارش واقعیتها، مشاهدات و تجربیات و خلاصه با محسوسات است. حقیقتی که این علم بیان میکند، در سطح واقعیت قرار دارد نه در سطح قضاوت»62 وی در خاطرات نیز بارها تذکر داده است که در موضوعات مذهبی فقط تجربه به حساب میآید.»63 و مراد وی از تجربه» در اینجا پدیدارشناسی» است.
به لحاظ درک مناسب مقصود یونگ این نکته باید توضیح داده شود که اندیشههای دینی دو حیثیت دارد: -1 حیثیت گزارهای -2 حیثیت نفسی و وجودی. اندیشة دینی از حیث نخست، قضایائی است حاکی از امری. و هر گزارهای به لحاظ منطقی مدعی صدق خود نیز هست. لذا اندیشههای دینی از این حیث صدق و کذبپذیر و نقدپذیر هستند. از حیثیت دوم اساساً هویت حکایتی و صدق و کذبپذیری اندیشة دینی لحاظ نمیشود بلکه آن در قالب یک واقعیت روانی و یا اجتماعی مد نظر قرار میگیرد: باورهای غالب»، باورهایی که منشأ آثار متعدد است.
توجه متداول متفکران - اعم از متدینان و ملحدان - به اندیشههای دینی، توجه به حیثیت نخست است و لذا متکلمان و متألهان در مقام اثبات حقانیت اندیشة دینی بر میآمدند و سعی میکردند نشان دهند که حکایت گزارههای دینی، مطابق با واقعیت (محکی عنه) است. ملحدان نیز با بیان شکوک وشبهات حقانیت را مورد تردید قرار میدادند. سخن یونگ این است که در روانشناسی دین نه میتوان در مسند متکلمان و متألهان و نه در مسند ملحدان نشست. بلکه اساساً قضاوت و داوری در اینکه اندیشههای دینی حکایت مطابق با واقع است یانه؛ شأن روانشناسی دین نیست و فروید نیز پا را از گلیم روش روانشناسی فراتر نهاده است. شأن روانشناسی دین توجه به حیثیت دوم و شناختن اندیشههای دینی به عنوان یکی از قدیمترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است.
غالب متألهان جدید، در این بحث نیز به روش یونگ رفتهاند و توصیة وی به روانشناسان را در الهیات نیز جاری ساختهاند. کسانی
درباره این سایت